Quantcast
Channel: نوئما
Viewing all articles
Browse latest Browse all 10

پدیدارشناس ساحل غربی یا شرقی

0
0

در یادداشتی در کتاب ماه فلسفه تحت عنوان «درآمدی بر پژوهش‌های منطقی: درنگ‌گاه نظریه‌ی منیفلد‌ها» (که در این وبلاگ نیز آمده است) نوشته بودم:

«تأکید پنهان، و گاه آشکار، برخی از اندیشمندان ما بر کتاب‌های دوره‌ی سوم هوسرل، به ویژه کتاب بحران علوم اروپایی، حاکی از فهم هستی‌شناسانه تک‌بعدی از موقعیت تاریخی سوژه‌ی پژوهشگر است. متأسفانه، افق این سوژه فاقد جریان آگاهی از زمان‌ درونی(inneren Zeitbewusstsein) یا حتی پتانسیل دیالکتیکی در جهت «رفع» و «تعالی» سه مرحله‌ی پدیدارشناسی هوسرل است، و ازاین‌رو، توجه به مرحله‌ی سوم به نادیده گرفتن دو مرحله‌ی پیشین انجامیده است. نقد شتاب‌زده‌ی چنین سوژه‌ای از ریاضیاتی کردن جهان، نتیجه‌ی فرار رو به جلو برای سر باز زدن از یک نظام صوری و آکسیوماتیک است که پیامد آن روکش کردن ایدئولوژیکی سوژه حفره‌داری است که «میل» به آن دارد تا پدیدارشناسی هوسرل را فارغ از نظام ریاضیاتی و هندسی آن بخواند» 

 

این یادداشت باعث شد تا دوست گرامی، آقای غلامی، که خود نیز بیشتر به آثار دوره‌ی سوم علاقه‌مند هستند، با درج مطلبی در بخش نظرات، ضمن اشاره به اهمیت آثار دوره‌ی سوم هوسرل، به ایدئولوگ خواندن پدیدارشناسانی که به کتاب‌های دوره‌ی سوم هوسرل  می‌پردازند انتقاد کنند. از آن‌جا که این سوءتفاهم ممکن است برای برخی از دوستان نیز پیش بیاید، تصمیم گرفتم تا چند خطی در این مورد بنویسم.

 آشکارا، نقد من تنها متوجه‌ی «برخی» از پژوهشگران «ایرانی» بوده است که بدون توجه به دیگر آثار هوسرل، می‌کوشند تا با تفسیری خاص از کتاب «بحران» هوسرل تاثیر و عمق کتاب‌های دیگر هوسرل را نادیده‌ بگیرند. در بخش نظرات، یکی از دوستان ضمن تبریک انتشار کتاب پدیدارشناسی، پیشنهاد ترجمه‌ی کتاب بحران را داده‌اند. این پیشنهاد به نظرم مهم است. بسیار پرسش‌برانگیز است که چرا پیشنهاد ترجمه کتاب «بحران» داده شده است و نه پژوهش‌ها، ایده‌ها، یا منطق صوری و استعلایی. علت گرایش دانشجویان و خوانندگان به این کتاب چیست؟ کدام گفتمانی این امکان را به نویسنده و خواننده می‌دهد تا در میان آثار بی‌شمار هوسرل، تنها میل به آن داشته باشند تا در مورد کتاب بحران هوسرل سخن بگوید و سخن بشنود؟

از سوی‌دیگر، در مقاله هرگز این را نگفته‌ام که آثار دوره‌ی سوم هوسرل ارزشی برای خواندن ندارند و تنها آثار دوره‌ی اول و دوم هوسرل را می‌توان به معنای واقعی پدیدارشناسی خواند. این گفته بسیار کودکانه‌تر از آن است که کسی جرأت بر زبان راندن  آن را داشته باشد.  بر این باور نیز نیستم که آثار دوره سوم توانمندی خوانش ایدئولوژیکی را دارند. بسیاری بر این باور هستند که کتاب بحران هوسرل امکان یک پدیدارشناسی انتقادی را فراهم می‌کند. هرچند، از نظر من، کتاب «تجربه و حکم» هوسرل برای برساخت چنین افقی از توانمندی بیشتری برخوردار است. آشکارا، پدیداشناسی هوسرل «تنها» در آثار دوره‌ی سوم خود به اوج تکامل خود رسیده است و به خوبی نیز می‌دانم که گودل اهمیت پدیدارشناسی هوسرل را در آثار دوره‌ی دوم و سوم او، به ویژه کتاب ایده‌ها و تأملات دکارتی یافته است. اما نکته مهم این است که در فهم پدیدارشناسی هوسرل نمی‌توان «تنها» به دوره‌ی سوم بسنده کرد. طبق گزارش وانگ، گودل از سال ۱۹۵۹شروع به خواندن آثار هوسرل می‌کند، و به مدت چند سال مهم‌ترین آثار چاپ‌شده‌ی وی را با دقت می‌خواند. گودل، به ویژه، به منطق‌دانان پیشنهاد می‌کند که پژوهش‌های ششم کتاب پژوهش‌های منطقی هوسرل را بخوانند، چراکه در این کتاب هوسرل به بررسی «شهود مقوله‌ای» می‌پردازد. (۱). همان‌طور که در مقاله نیز نوشته‌ام، «فهم هر کتابی از هوسرل تنها در افق دلالت معنایی پژوهش‌های منطقی و چرخش هرمنوتیکی به سوی آن برای گذر به قطب دیگر پژوهش‌ها‌، یعنی منطق صوری و فرارونده، ممکن است». این چرخش هرمنوتیکی در خواندن آثار هوسرل را می‌توان همخوان با روش زیگزاگی نگارش وی فهمید. بسیار مهم است که آثار هوسرل را چگونه و با چه «ترتیبی» بخوانیم. همین ترتیب خواندن، موجب دو تفسیر مختلف از «نوئما» در ساحل شرقی و ساحل غربی آمریکا شده است. آیا باید آثار هوسرل را از اول به آخر بخوانیم، یا برعکس؟ پدیدارشناسان ساحل شرقی (ساکالوفسکی، دراموند، هارت و ...) که بیشتر به آثار متاخر هوسرل توجه دارند، بر این باور هستند که آثار اولیه هوسرل را باید در پرتو آثار متاخر او‌ خواند؛ در حالی که پدیدارشناسان ساحل غربی (وودراف اسمیت، فولسدال و درایفوس ..)‌ به آثار اولیه هوسرل توجه دارند و آثار دوره‌ی دوم و سوم را در پرتو آن آثار می‌خوانند. به دیگر سخن، ساحل غربی‌ها هوسرل را با توجه به فرگه می‌خوانند و نه برعکس. بنابراین، می‌توان به خوبی دریافت که این دسته از پدیدارشناسان بیشتر در افق فلسفه تحلیلی هوسرل را می‌خوانند (می‌توانید در این مورد به کتاب «درآمدی بر پدیدارشناسی» ساکالوفسکی صص. ۲-۳۷۱مراجعه کنید). از آن‌جا که خود من نیز تحت تاثیر و تربیت ساحل غربی‌ها هستم مشخص است که فهم افق دلالت پدیدارشناسی هوسرل را از پژوهش‌ها به سوی منطق صوری و استعلایی می‌دانم و نه برعکس. نقد من در مقاله، متوجه‌ی ‌کسانی است که نه به ساحل شرقی‌ها می‌مانند نه به ساحل غربی‌ها. یعنی در خواندن آثار هوسرل نه تنها ترتیب خاصی را پی‌گیری نمی‌کنند و تنها به خواندن یک یا دو کتاب هوسرل، آن هم به صورت جسته گریخته، بسنده می‌کنند، بلکه اساساً به اهمیت خواندن منظم و مرتب آثار هوسرل نیز پی‌ نبرده‌اند. و این از عجایب روزگار است!

.1

Wang, H., Logical  Journey, From Gödel to Philosophy, Cambridge, MA, MIT Press, 1996, p. 164


Viewing all articles
Browse latest Browse all 10

Latest Images

Trending Articles





Latest Images